سایت رفع شبه شیعه واهلسنت
رفع شبه شیعه واهل سنت

شرابخواري برخي از صحابه

 

شرابخواري برخي از صحابه: آلوسي مي گويد: بزرگان صحابه بعد از نزول آيه حرمت شراب در سوره بقره باز هم مي آشاميدند.[1] بسياري از حفّاظ و مفسّرين، نزول آيات حرمت شراب را در اوايل هجرت مي دانند و آيه سوره مائده جهت تشديد و تأکيد حرمت بود.[2] آنچه مسلّم است اين که خليفۀ اول و دوم شراب مي خوردند و عمر نه فقط پس از تحريم شراب از آن دست بردار نبود بلکه تا دم مرگ شراب انگور مي خورد. عمرو بن ميمون گفت: ساعتي که عمر ضربت کارد به شکمش خورد برايش شراب انگور تند آوردند و آن را آشاميد.[3] و نيز آمده است که عمر شراب تند را بسيار دوست مي داشت، و مي گفت: براي رفع حرمت شراب در آن آب مي ريزم![4] و نيز مي گفت: براي هضم گوشت شتر تنها شراب آنگور مفيد است![5] زمخشري از علماي بزرگ اهل سنت كه ذهبي در سير اعلام النبلاء؛ ج20 ، ص191، با تجليل فراوان از او ياد كرده و او را علامه مي خواند، در كتاب ربيع الأبرار مي‌نويسد: «خداوند متعال در مورد شراب سه آيه نازل فرمود. اولين آن: «از تو در مورد شراب و قمار مي پرسند». پس عده اي از مسلمانان شراب خورده و عده اي آن را ترک کردند تا زماني که شخصي از ايشان شراب خورد و به نماز ايستاد و هذيان گفت. پس آيه نازل شد که: «اي کساني که ايمان آورده ايد، در حال مستي به نماز نزديک نشويد». باز عده اي از مسلمانان از آن خوردند تا اين که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتري را برداشته با آن استخوان سر عبدالرحمن بن عوف را شکست و نشست و براي کشتگان قريش در جنگ بدر با شعر اسود بن عبد يغوث مرثيه خواند. (عمر چنين سرود: «در چاه هاي بدر، جوانمردان و بزرگواران عرب افتاده اند. آيا ابن کبشه(يعني پيامبر اکرم) به من وعده مي دهد که زنده خواهم شد چگونه ممکن است استخوانهاي پوسيده زندگي کنند؟! آيا از اين که مرگ را از من دفع کند ناتوان است اما وقتي استخوانهايم بپوسد آنها را مي تواند زنده سازد؟! چه کسي است که به رحمن (خداي تعالي) بگويد که من ماه روزه را ترک گفته ام!»[6])... خبر به رسول خدا صلي الله عليه و سلم رسيد و آن حضرت با عصبانيت در حالي که رداي خود را بر روي زمين مي کشيدند بيرون آمده و چيزي را از روي زمين برداشته و در دست گرفتند تا عمر را بزنند. عمر گفت: پناه مي برم به خدا از غضب خدا و رسولش. سپس خداوند آيه نازل فرمود که: «به درستي که شيطان مي خواهد...» تا آنجا که فرموده است: «آيا شما دست بر مي داريد؟». پس عمر گفت: دست برداشتيم».[7]

لازم به ذكر است كه عمر و مشرکان در جنگ هاي مختلفي که بين مسلمانان و مشرکان به وقوع پيوست روابط دوستانه اي داشتند. در تاريخ صدر اسلام مشاهده مي کنيم که مشرکان در صحنۀ جنگهاي احد و خندق با اين که مي توانستند او را بکشند از کشتن وي خودداري کردند: «در جنگ احد، خالد بن وليد همراه با سوارانش امکان آن را يافت که عمر را بكشد اما چنين نکرد».[8]  «همچنين در جنگ احد، ضرار مي توانست عمر را بکشد اما چنين نکرد».[9] «در جنگ خندق نيز ضرار بن خطاب فهري مي توانست عمر را بکشد اما او را نکشت».[10] علت امتناع از کشتن عمر در اين جنگها توسط مشرکين، آگاهي آنها به حقيقت حال او بود. مشرکان عمر را مي شناختند و از نفاق وي آگاه بودند. اين مسأله مستلزم آنست که عمر نيز متقابلاً دست به قتل رجال قريش نگشايد و در عمل نيز چنين بود و عمر در تمام جنگهاي رسول خدا(ص) با مشركين و يهود، از صحنه گريخت.[11]

پيامبر اسلام(ص) پيش از آغاز جنگ بدر با اصحاب خود مشورت نمود كه با قريش بجنگند يا اين كه به مدينه بازگردند. علماي اهل سنّت تصريح كرده‌اند كه ابوبكر و عمر مخالفت خود را با جنگ اعلام كرده و بازگشت به مدينه را ترجيح دادند:  «أنس مى‌گويد: خبر بازگشت ابوسفيان به مدينه رسيد، رسول خدا(ص) با يكايك اصحاب و يارانش به گفتگو و مشورت نشست،‌ ابوبكر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وى روى برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وى نيز روى برگرداند...».[12]  اعراض و روى گردانى رسول اكرم از ابوبكر و عمر به خاطر اين بود كه آن دو سخنانى به زبان آوردند كه نشان‌دهنده عزّت و شوكت قريش بود و باعث تضعيف روحيه مسلمانان مي گرديد؛ همان گونه كه در مصادر مهم ديگر اهل سنّت به مضمون سخنان خليفه اول و دوم اشاره شده است: «فقال عمر بن الخطاب: يا رسول الله إنها قريش وعزها، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ كفرت....اى رسول خدا، قريش عزيز است، به خدا سوگند از روزى كه عزيز شده، ذلت نديده و از زمانى كه كافر شده ايمان نياورده است».[13]



[1] - تفسير روح المعاني، آلوسي؛ ج2، ص 115.

[2] - احکام القران، جصاص؛ ج ،1 ص 380- تفسير قرطبي؛ ج 3، ص 60- تفسير فخر رازي؛ ج 2، ص 229 و 231- فتح الباري؛ ج10،ص24- عمده القاري؛ ج10،ص 82 - سيره ابن هشام؛ ج2،ص192- تفسير شوکاني؛ ج2،ص71- عيون الاثر، ابن سيد الناس؛ ج2،ص48.

[3] - تاريخ بغداد، خطيب بغدادي؛ ج6، ص 156.

[4] - جامع مسانيد ابوحنيفه؛ ج2 ،ص 192.

[5] - السنن الکبري بيهقي؛ ج8،ص 299- محاضرات راغب؛ ج1،ص319- کنز العمال.

[6] -المستطرف؛ ج2، ص260 جامع البيان؛ ج2، ص211.

[7] - ربيع الأبرار، زمخشري؛ ج1، ص398، طبق برنامه المكتبه الشامله الكبري، الإصدار الثاني.

[8] -مغازي الواقدي؛ ج1،ص237.              

[9] -السيره الحلبيه، حلبي شافعي؛ ج2،ص321.

[10] - مغازي الواقدي؛ ج1،ص471 مختصر تاريخ دمشق لابن عساکر؛ ج11،ص157-156 طبقات الشعراء؛ ص63 البدايه و النهايه؛ ج3،ص107.

[11] - مفاتيح الغيب؛ ج9،ص52 تفسير فخر الرازي؛ ج3،ص398 السيره الحلبيه؛ ج2،ص227 تلخيص المستدرک؛ ج3،ص37 المستدرک حاکم؛ ج3،ص37.

[12] - صحيح مسلم؛ ج 5، ص 170، ح4513، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر.

[13] - البيهقي، دلائل النبوه؛ ج 3، ص 107- الذهبي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير والأعلام؛ ج 2، ص 106- السيوطي، الدر المنثور؛ ج 4، ص 20- الصالحي الشامي، سبل الهدى والرشاد في سيره خير العباد؛ ج 4، ص 26- الحلبي، السيره الحلبيه في سيره الأمين المأمون؛ ج 2، ص 386


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, توسط سیدمیناموسوی

شيعه و عدالت صحابه

صحابه و ياران پيامبر اكرم (ص) كه در زمان حيات آن حضرت به او ايمان آورده و از محضر وى كسب معرفت كرده‏اند، نزد ما شيعيان از احترام خاصى برخوردارند، چه آنان كه در جنگهاى بدر و احد و احزاب و حنين شربت شهادت نوشيدند، و چه آنان كه پس از درگذشت پيامبر در قيد حيات باقى ماندند. همه اينان، از حيث آنكه به پيامبر ايمان آورده و در كنار او بوده‏اند، از احترام برخوردارند، و در جهان هيچ مسلمانى نيست كه به صحابه پيامبر اكرم (از آن نظر كه صحابه پيامبر بوده است) بدگويى كرده يا اظهار بى‏مهرى نمايد، و اگر چنين نسبتى به گروهى از مسلمانان بدهند نسبتى كاملا بى‏اساس است.

ولى در كنار اين مسئله، مطلب ديگرى وجود دارد كه بايستى بدون هيچ تعصب يا حب و بغضى بدان رسيدگى كرد: آيا همه اصحاب، عادل و پرهيزگار و پيراسته از گناه بوده‏اند؟ يا آنكه حكم صحابه، از اين نظر، حكم «تابعين» است كه نمى‏توان همگى آنان را عادل و پارسا دانست؟

بديهى است رؤيت پيامبر و مصاحبت با او، هر چند امرى افتخار آميز است، ولى براى هيچ انسانى مصونيت از گناه نمى‏آورد، و نمى‏توان به همه صحابه با يك نظر نگريست و همگى را عادل و پرهيزگار و پيراسته از گناه دانست، زيرا به شهادت قرآن، آنان در عين داشتن افتخار «صحابى بودن» ـ از حيث ايمان و نفاق، و اطاعت و عصيان در برابر خدا و رسول ـ به اصناف گوناگونى تقسيم شده‏اند كه با توجه به اين تقسيم بندى نمى‏توان همگان را يكسان انديشيد، و كلا عادل و پرهيزگار دانست.

شكى نيست كه قرآن ياران پيامبر را در مواقع مختلف ستوده است. (1) فى المثل از بيعت كنندگان با پيامبر(ص) د رجريان صلح حديبيه اظهار رضايت كرده و مى‏فرمايد : «لقد رضي الله من المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة» (فتح/18). اما اين ستايش، بيانگر رضايت خداوند از آنان در حال بيعت« اذ يبايعونك» است، و دلالت بر تضمين صلاح و رستگارى همه آنان تا پايان عمر ندارد. لذا اگر فرد يا افرادى از آنان بعدا راه خلاف در پيش گرفته باشند، مسلما رضايت پيشين الهى، گواه بر پارسايى پيوسته و رستگارى ابدى آنان نخواهد بود، زيرا شأن و مقام اين گوره كه مورد رضايت خدا قرار گرفته‏اند بالاتر از پيامبر نيست كه درباره او مى‏فرمايد: «لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين» (زمر/65): اگر به خدا شرك ورزى قطعا عمل تو باطل شده و از زيانكاران خواهى بود.

اين نوع آيات، بيانگر كمالى است كه اين افراد در آن حالت به دست آورده‏اند، و البته اگر تا پايان زندگى نيز آن كمال را پاس دارند، رستگار خواهند بود.

بنابر آنچه گفته شد، هرگاه دلايل قاطعى از قرآن و سنت و تاريخ بر انحراف فرد يا افرادى گواهى داد، نمى‏توان به استناد به اين گونه ستايشها دلايل مزبور را رد كرد.

از باب نمونه، قرآن كريم از برخى از صحابه بعنوان «فاسق» ياد مى‏كند و مى‏فرمايد «ان جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا» (حجرات/6). در آيه ديگر نيز درباره وى مى‏فرمايد: «أفمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون» (سجده/18). اين فرد، به گواهى قطعى تاريخ، «وليد بن عقبه» از صحابه پيامبر بوده است، كه در عين كسب دو فضيلت صحابى بودن و هجرت كردن، نتوانست اعتبار خود را حفظ كند و با جعل دروغ درباره طايفه بنى مصطلق، خداوند از وى به عنوان فاسق ياد كرد. (2)

با توجه به اين آيه و نظاير آن (3) و نيز ملاحظه احاديثى كه در نكوهش برخى از صحابه در كتب حديث (4) وارد شده و همچنين مطالعه تاريخ زندگى برخى از آنان (5) ، نمى‏توان قاطعانه همه اصحاب پيامبر را كه شماره آنان از يك صد هزار تن هم متجاوز است، عادل و پارسا دانست.

آنچه كه در اينجا مورد بحث و بررسى است همانا مسئله «عدالت همه صحابه» است، نه سب صحابه . متأسفانه برخى ميان اين دو مسئله فرقى نگذاشته و مخالفان در مسئله نخست را به مطلب دوم متهم مى‏سازند.

در خاتمه تأكيد مى‏كنيم كه شيعه اماميه، احترام به مصاحبت با پيامبر اكرم(ص) را مانع از داورى در افعال پاره‏اى از صحابه آن حضرت نمى‏داند و معتقد است كه معاشرت با پيامبر به تنهايى نمى‏تواند سبب مصونيت از گناه تا پايان عمر باشد. اساس داورى شيعه را نيز در اين باره، آيات قرآنى، احاديث صحيح، تاريخ قطعى و خرد تشكيل مى‏دهد.

پى‏نوشت:

1ـ سوره توبه آيه 100، سوره فتح آيه‏هاى 18 و 29، سوره حشر آيه 8 و .9

2ـ به تفاسير دو آيه فوق مراجعه شود.

3ـ آل عمران/153ـ.154 احزاب/12، توبه/45ـ .47

4ـ جامع الأصول، ج 11، كتاب حوض، حديث شماره .7972

5ـ صحيح بخارى، ج 5، تفسير سوره نور، ص 118ـ .119

منشور عقايد اماميه ص


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:شيعه و عدالت صحابه ,شيعه و عدالت صحابه شيعه و عدالت صحابه , توسط سیدمیناموسوی


یک شنبه

28 بهمن 1386

9 صفر 1429

17 .Feb .2008

اشاره

عمار یاسر از نخستین کسانی بود که ایمان آورد. همواره پیرو رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و در همه نبردهای آن حضرت شرکت داشت. پس از آن حضرت، از یاران نزدیک و وفادار مولا علی علیه السلام بود و همواره با کلام روشن گرش، مردم را به سوی آن حضرت دعوت می کرد. در نبردها همراه حضرت علی علیه السلام بود و با سخنان شورانگیز، مردم را به همراهی آن حضرت فرا می خواند. سرانجام در جنگ صفین به شهادت رسید و مولا علی علیه السلام بر جنازه او نماز خواند. راهش پر رهرو باد.

نخستین پرواز

پیامبر خدا در خانه اَرقَم بود که عمار به دیدارش آمد. آمده بود تا سخنان آن حضرت را بشنود. کلمات آسمانی که از پیامبر به گوشش رسیده بود، او را سخت شیفته کرده بود. نفس الهی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، پنجره ای رو به آسمان به رویش گشود و او را پر پرواز بخشید تا در بلندای آسمان توحید پرگشاید و از شمیم دل کش مسلمانی جانی تازه بگیرد. تا شب نزد پیامبر ماند و شبانه، پنهانی به خانه اش برگشت. عمار یاسر، نخستین کسانی بود که در بیابان غفلت و جهل و تاریکی دل به نور ایمان روشن کرد و اسلام آورد و به یگانگی خدا و رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله شهادت داد. هنوز زمانی از اسلام آوردن او نمی گذشت که گرفتار شکنجه های کفار قریش شد. شکنجه هایی که جانش را می گرفت و زنده بودن را برایش ناممکن می ساخت، ولی عمار یاسر، پرچم دار استقامت و صبر، تا آخرین لحظه عمرش به اسلام و رسول گرامی اسلام، عاشقانه وفادار ماند. درود و سلام و رحمت الهی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر یاور وفادارش، عمار یاسر!

تقدیر مبارک

یاسر برای رفتن برادرش از یمن به مکه آمده بود و آنجا مانده بود و سمیه، دختری از قبیله بنی مخزوم را به همسری گرفته بود. گویی دست تقدیر او را به اینجا کشیده بود تا یاری جان بر کف و وفادار برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی مرتضی علیه السلام تربیت کند. وقتی زمزمه های دعوت آسمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه پیچید، عمار، فرزند یاسر و سمیه، پنهانی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و اسلام آورد. با بازگشت او به خانه، کلمات آسمانی که عمار از پیامبر خدا شنیده بود، روح و جان یاسر و سمیه را هم شیفته خود کرد و آن دو نیز اسلام آوردند. گویی خورشید حقیقت اینک در خانه یاسر طلوع کرده است و به دل های باایمان این خانواده نور و گرمی می بخشد و عمار بهانه ای بود برای این طلوع. زهی سعادت آنان که چشم دلشان به نور حقیقت روشن شد!

آغاز شکنجه ها

هنوز چند روزی از طلوع خورشید اسلام در خانه یاسر نگذشته بود که غبار سنگین بدگویی ها و جسارت ها و در پی آن، توفان شکنجه ها و آزارها، دیوارهای خانه را لرزاند. حالا آفتاب سوزان حجاز بود و ریگ های گداخته بیابان و تنور زره های پولادین و تن رنجور یاسر و سمیه و عمار و برادرش، عبدالله که در میان این همه حرارت می سوخت و می گداخت. کفار تنها به شنیدن کلامی از زبان آنها بر ضد رسول خدا صلی الله علیه و آله راضی بودند تا از آزار این خانواده دست بردارند، ولی عشق به خدا و رسولش چنان دل های آسمانی این تازه مسلمانان را گداخته بود که گداختن جسم را تاب می آوردند و کافران چه زجری می کشیدند از این همه صبوری، بردباری و استقامت. درودشان باد که با خونشان نهال تازه روییده اسلام را آبیاری کردند!

شمیم شکیبایی

یاسر، سمیه، عمار و عبدالله، شکنجه های طاقت فرسای کفار را تنها به عشق رسول خدا صلی الله علیه و آله و به عشق خدای یکتای او تاب می آوردند و رسول چه زیبا و دل نشین امیدشان می بخشید. آنها همه سوختن ها و گداختن ها را از یاد می بردند، وقتی از لبان رسول خدا صلی الله علیه و آله می شنیدند که می فرمود: «ای آل یاسر! صبر پیشه کنید که موعد شما بهشت خداوند است.» گویی باید یاسر و سمیه با اهدای جان خویش، ندای اسلام را بلند می کردند و با خون خویش این نهال را می رویاندند و عمار باید می ماند و صبورانه این همه داغ را تحمل می کرد تا در پیشامدهای آینده، به کمک اسلام بشتابد و یاری گر آن باشد.

دعای پیامبر

کافران مکه که از شکنجه بی امان عمار یاسر و از صبوری و استقامت او به ستوه آمده بودند و دیگر هیچ امیدی به برگشت او از اسلام برایشان نمانده بود، او را در حالی که همچنان فریاد توحیدش بلند بود، در آتش افکندند. رسول گرامی اسلام با دلی دردمند از این همه شکنجه یارانش، برای عمار دعا کرد و فرمود: «ای آتش! سرد و سالم باش برای عمار، چنان که برای ابراهیم، سرد و سلامت گشتی.» به دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، عمار از آتش آسیبی ندید. او باقی ماند تا وفاداری اش را تا آخرین لحظه عمر خویش به اسلام و پیامبر اسلام ثابت کند و در مقاطعی حساس، اسلام واقعی را بنمایاند و فریاد کند.

ثواب ساختن مسجد

پیامبر خدا به مدینه هجرت کرده بود و باید مسجدی می ساخت تا در آن نماز بگذارد و مردم در آن گرد آیند و از حضور آن حضرت بهره بگیرند. ساختن بنای مسجد آغاز شد و در این میان، عمار از کسانی بود که به جد در ساختن این بنا یاری می کرد. او به اندازه دو برابر دیگران سنگ ها را جا به جا می کرد و چون از او علت این کار را می پرسیدند، پاسخ می داد: ثواب نیمی را برای خودم و ثواب نیم دیگر را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواهم.

پیامبر خدا بارها و به بهانه های گوناگون، او را تحسین می کرد و پاداش نیک الهی را و بهشت رضوان را به او وعده می داد. عمار یاسر یاوری وفادار و فداکار بود که لحظه ای در ایمان خویش تردید راه نداد و دمی از عشق خدا و رسولش رها نشد، تا آنکه در 91 سالگی به وصال محبوب شتافت. رحمت و درود خدا بر او باد!

ملاک حقانیّت

نه فقط یاران امام علی علیه السلام که همه مسلمانان، عمار یاسر را به خوبی می شناختند و همه از وفاداری اش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و از محبوبیت او نزد ایشان خبر داشتند. به دلیل روایت هایی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره عمار یاسر در یادها مانده بود، عمار برای بسیاری از مردم ملاک حقانیت بود. ابن ابی الحدید، از بزرگان علمای اهل سنت و شارح نهج البلاغه، آن گاه که از جنگ صفین یاد می کند، حضور عمار را در یک جبهه، ملاک بر حق بودن آن جبهه و باطل بودن جبهه مخالف در نگاه هم مردم می شمارد و آن گاه خود از این نکته تعجب می کند که مردم عمار یاسر را ملاک حق می دانستند، ولی از امام علی علیه السلام غافل بودند. اینها دردهایی بود که سینه کسانی چون عمار را به سختی می گداخت؛ گویی مردم نه در پی حقیقت، که در پی فتنه و هیاهو و خواهش های نفسانی خویش بودند و خوشا سعادت آنان که در پایداری بر حق سعادت واقعی را جستند.

نبرد صفین

سه روز از نبرد بزرگ صفین می گذشت؛ نبردی که در آن گروهی از مسلمانان در برابر حجت و جانشین رسول خدا به جنگ آمده بودند. نبردی که در آن نشانه های حق و باطل حقیقت را روشن کرده بود، ولی چشم های بسته و دل های قفل زده، از درک آن غافل بود. در روز سوم نبرد، عمار فرمانده جنگ بود. او که به باور بسیاری از حاضران در دو لشکر و به روایات متعدد از پیامبر خدا، ملاک حقانیّت لشکری بود که در آن حضور داشت، به فرماندهی سپاهیان همراه امام علی علیه السلام در صف جنگ ایستاده بود. با این حال، این دلیل روشن مثل صدها دلیل دیگر نتوانست دل های قفل زده را بیدار کند. عمار یاسر 91 ساله در این جنگ، در رکاب امام، مولا و مقتدایش علی علیه السلام شربت شهادت نوشید و صلابت در عشق و ایمان را به تصویر کشید. خدایش رحمت کناد!

سرّی استوار

عمار بن یاسر، یکی از وفادارترین و محبوب ترین یاران امام علی علیه السلام بود و همین سبب می شد بدخواهان و مخالفان، با بدگویی ها و تهمت ها قصد پایین آوردن مقام او را داشته باشند یا به آزارش دست بزنند. البته شهامت، جسارت و هشیاری عمار و نیز مقام بلندش، او را چون سدّی مقام و در برابر همه آزارها، جسارت ها و تهمت ها استوار می داشت. با آنکه پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، بسیاری از دل ها، خواب آلودگی و غفلت را برگزیده بودند، ولی همگان روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره عمار را به یاد می آوردند. به یاد می آوردند که پیامبر درباره عمار فرمود: «سر تا قدم عمار را ایمان پر کرده و ایمان با گوشت و خونش آمیخته شده است» و نیز روایتی که ابن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «هرگز عمار میان دو کار مخیر نشد، مگر آنکه آنچه را به رشد و هدایت نزدیک تر بود، برگزید».

وفاداری درونی

امر مهم در حقانیت و سعادت کسی چون عمار یاسر، انتخاب از سر هشیاری و عمل از سر عقیده و بصیرت است. وفاداری عمار با امام علی علیه السلام به دلیل همین بصیرت بود که چنان ارزشی یافت که او را ملاک حقانیت قومی قرار دهد و این بصیرت در همه لحظات زندگی عمار یاسر جاری بود. در روز شهادتش، امام علی علیه السلام او را پیش از نبرد در آغوش گرفت و با او وداع کرد و فرمود: «ای عمار! خدا تو را جزای خیر دهد که خوب برادر و رفیقی بودی.» عمار پاسخ داد: «به خدا قسم، با بصیرت و بینش از شما پیروی می کنم؛ زیرا در روز حنین از پیامبر شنیدم که فرمود: عمار! پس از من فتنه و آشوبی پیش می آید. در آن زمان، از علی پیروی کن که او با حق است و حق با اوست.» این بصیرتی بود که بسیاری از مردم آن زمان چشم و دل خود را از آن محروم می داشتند.

پرواز تا ملکوت

روزی دیگر از نبرد سخت صفین گذشت و شب فرا رسید. تاریکی شب آتش جنگ را کم سو کرده بود. اجساد کشتگان در میانه میدان بر جا مانده بود. مولای متقیان، امام علی علیه السلام ، دل شکسته، ولی صبور در میان اجساد می گشت تا آنکه گریان و اندوهناک بر زمین نشست و کسی را در بر گرفت و فرمود: «ای مرگ! تو از من دست نمی کشی. همه دوستانم را از من گرفتی. گویی کسانی را که دوست دارم، به درستی می شناسی و به سویشان می آیی.» کسی که اینک چنین آرام در آغوش ولیّ خدا آرمیده بود، عمار بن یاسر بود؛ یاوری وفادار و با شهامت، فداکار و صبور، با ایمان و آگاه برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشین او، علی مرتضی که پس از شهادتش، خود امام بر او نماز خواند و او را بر اساس وصیتش، با همان لباس خونین جنگ به خاک سپرد.

عمار یاسر از نخستین کسانی بود که ایمان آورد. همواره پیرو رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و در همه نبردهای آن حضرت شرکت داشت. پس از آن حضرت، از یاران نزدیک و وفادار مولا علی علیه السلام بود و همواره با کلام روشن گرش، مردم را به سوی آن حضرت دعوت می کرد. در نبردها همراه حضرت علی علیه السلام بود و با سخنان شورانگیز، مردم را به همراهی آن حضرت فرا می خواند. سرانجام در جنگ صفین به شهادت رسید و مولا علی علیه السلام بر جنازه او نماز خواند. راهش پر رهرو باد.

نخستین پرواز

پیامبر خدا در خانه اَرقَم بود که عمار به دیدارش آمد. آمده بود تا سخنان آن حضرت را بشنود. کلمات آسمانی که از پیامبر به گوشش رسیده بود، او را سخت شیفته کرده بود. نفس الهی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، پنجره ای رو به آسمان به رویش گشود و او را پر پرواز بخشید تا در بلندای آسمان توحید پرگشاید و از شمیم دل کش مسلمانی جانی تازه بگیرد. تا شب نزد پیامبر ماند و شبانه، پنهانی به خانه اش برگشت. عمار یاسر، نخستین کسانی بود که در بیابان غفلت و جهل و تاریکی دل به نور ایمان روشن کرد و اسلام آورد و به یگانگی خدا و رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله شهادت داد. هنوز زمانی از اسلام آوردن او نمی گذشت که گرفتار شکنجه های کفار قریش شد. شکنجه هایی که جانش را می گرفت و زنده بودن را برایش ناممکن می ساخت، ولی عمار یاسر، پرچم دار استقامت و صبر، تا آخرین لحظه عمرش به اسلام و رسول گرامی اسلام، عاشقانه وفادار ماند. درود و سلام و رحمت الهی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر یاور وفادارش، عمار یاسر!

تقدیر مبارک

یاسر برای رفتن برادرش از یمن به مکه آمده بود و آنجا مانده بود و سمیه، دختری از قبیله بنی مخزوم را به همسری گرفته بود. گویی دست تقدیر او را به اینجا کشیده بود تا یاری جان بر کف و وفادار برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی مرتضی علیه السلام تربیت کند. وقتی زمزمه های دعوت آسمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه پیچید، عمار، فرزند یاسر و سمیه، پنهانی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و اسلام آورد. با بازگشت او به خانه، کلمات آسمانی که عمار از پیامبر خدا شنیده بود، روح و جان یاسر و سمیه را هم شیفته خود کرد و آن دو نیز اسلام آوردند. گویی خورشید حقیقت اینک در خانه یاسر طلوع کرده است و به دل های باایمان این خانواده نور و گرمی می بخشد و عمار بهانه ای بود برای این طلوع. زهی سعادت آنان که چشم دلشان به نور حقیقت روشن شد!

آغاز شکنجه ها

هنوز چند روزی از طلوع خورشید اسلام در خانه یاسر نگذشته بود که غبار سنگین بدگویی ها و جسارت ها و در پی آن، توفان شکنجه ها و آزارها، دیوارهای خانه را لرزاند. حالا آفتاب سوزان حجاز بود و ریگ های گداخته بیابان و تنور زره های پولادین و تن رنجور یاسر و سمیه و عمار و برادرش، عبدالله که در میان این همه حرارت می سوخت و می گداخت. کفار تنها به شنیدن کلامی از زبان آنها بر ضد رسول خدا صلی الله علیه و آله راضی بودند تا از آزار این خانواده دست بردارند، ولی عشق به خدا و رسولش چنان دل های آسمانی این تازه مسلمانان را گداخته بود که گداختن جسم را تاب می آوردند و کافران چه زجری می کشیدند از این همه صبوری، بردباری و استقامت. درودشان باد که با خونشان نهال تازه روییده اسلام را آبیاری کردند!

شمیم شکیبایی

یاسر، سمیه، عمار و عبدالله، شکنجه های طاقت فرسای کفار را تنها به عشق رسول خدا صلی الله علیه و آله و به عشق خدای یکتای او تاب می آوردند و رسول چه زیبا و دل نشین امیدشان می بخشید. آنها همه سوختن ها و گداختن ها را از یاد می بردند، وقتی از لبان رسول خدا صلی الله علیه و آله می شنیدند که می فرمود: «ای آل یاسر! صبر پیشه کنید که موعد شما بهشت خداوند است.» گویی باید یاسر و سمیه با اهدای جان خویش، ندای اسلام را بلند می کردند و با خون خویش این نهال را می رویاندند و عمار باید می ماند و صبورانه این همه داغ را تحمل می کرد تا در پیشامدهای آینده، به کمک اسلام بشتابد و یاری گر آن باشد.

دعای پیامبر

کافران مکه که از شکنجه بی امان عمار یاسر و از صبوری و استقامت او به ستوه آمده بودند و دیگر هیچ امیدی به برگشت او از اسلام برایشان نمانده بود، او را در حالی که همچنان فریاد توحیدش بلند بود، در آتش افکندند. رسول گرامی اسلام با دلی دردمند از این همه شکنجه یارانش، برای عمار دعا کرد و فرمود: «ای آتش! سرد و سالم باش برای عمار، چنان که برای ابراهیم، سرد و سلامت گشتی.» به دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، عمار از آتش آسیبی ندید. او باقی ماند تا وفاداری اش را تا آخرین لحظه عمر خویش به اسلام و پیامبر اسلام ثابت کند و در مقاطعی حساس، اسلام واقعی را بنمایاند و فریاد کند.

ثواب ساختن مسجد

پیامبر خدا به مدینه هجرت کرده بود و باید مسجدی می ساخت تا در آن نماز بگذارد و مردم در آن گرد آیند و از حضور آن حضرت بهره بگیرند. ساختن بنای مسجد آغاز شد و در این میان، عمار از کسانی بود که به جد در ساختن این بنا یاری می کرد. او به اندازه دو برابر دیگران سنگ ها را جا به جا می کرد و چون از او علت این کار را می پرسیدند، پاسخ می داد: ثواب نیمی را برای خودم و ثواب نیم دیگر را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواهم.

پیامبر خدا بارها و به بهانه های گوناگون، او را تحسین می کرد و پاداش نیک الهی را و بهشت رضوان را به او وعده می داد. عمار یاسر یاوری وفادار و فداکار بود که لحظه ای در ایمان خویش تردید راه نداد و دمی از عشق خدا و رسولش رها نشد، تا آنکه در 91 سالگی به وصال محبوب شتافت. رحمت و درود خدا بر او باد!

ملاک حقانیّت

نه فقط یاران امام علی علیه السلام که همه مسلمانان، عمار یاسر را به خوبی می شناختند و همه از وفاداری اش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و از محبوبیت او نزد ایشان خبر داشتند. به دلیل روایت هایی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره عمار یاسر در یادها مانده بود، عمار برای بسیاری از مردم ملاک حقانیت بود. ابن ابی الحدید، از بزرگان علمای اهل سنت و شارح نهج البلاغه، آن گاه که از جنگ صفین یاد می کند، حضور عمار را در یک جبهه، ملاک بر حق بودن آن جبهه و باطل بودن جبهه مخالف در نگاه هم مردم می شمارد و آن گاه خود از این نکته تعجب می کند که مردم عمار یاسر را ملاک حق می دانستند، ولی از امام علی علیه السلام غافل بودند. اینها دردهایی بود که سینه کسانی چون عمار را به سختی می گداخت؛ گویی مردم نه در پی حقیقت، که در پی فتنه و هیاهو و خواهش های نفسانی خویش بودند و خوشا سعادت آنان که در پایداری بر حق سعادت واقعی را جستند.

نبرد صفین

سه روز از نبرد بزرگ صفین می گذشت؛ نبردی که در آن گروهی از مسلمانان در برابر حجت و جانشین رسول خدا به جنگ آمده بودند. نبردی که در آن نشانه های حق و باطل حقیقت را روشن کرده بود، ولی چشم های بسته و دل های قفل زده، از درک آن غافل بود. در روز سوم نبرد، عمار فرمانده جنگ بود. او که به باور بسیاری از حاضران در دو لشکر و به روایات متعدد از پیامبر خدا، ملاک حقانیّت لشکری بود که در آن حضور داشت، به فرماندهی سپاهیان همراه امام علی علیه السلام در صف جنگ ایستاده بود. با این حال، این دلیل روشن مثل صدها دلیل دیگر نتوانست دل های قفل زده را بیدار کند. عمار یاسر 91 ساله در این جنگ، در رکاب امام، مولا و مقتدایش علی علیه السلام شربت شهادت نوشید و صلابت در عشق و ایمان را به تصویر کشید. خدایش رحمت کناد!

سرّی استوار

عمار بن یاسر، یکی از وفادارترین و محبوب ترین یاران امام علی علیه السلام بود و همین سبب می شد بدخواهان و مخالفان، با بدگویی ها و تهمت ها قصد پایین آوردن مقام او را داشته باشند یا به آزارش دست بزنند. البته شهامت، جسارت و هشیاری عمار و نیز مقام بلندش، او را چون سدّی مقام و در برابر همه آزارها، جسارت ها و تهمت ها استوار می داشت. با آنکه پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، بسیاری از دل ها، خواب آلودگی و غفلت را برگزیده بودند، ولی همگان روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره عمار را به یاد می آوردند. به یاد می آوردند که پیامبر درباره عمار فرمود: «سر تا قدم عمار را ایمان پر کرده و ایمان با گوشت و خونش آمیخته شده است» و نیز روایتی که ابن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «هرگز عمار میان دو کار مخیر نشد، مگر آنکه آنچه را به رشد و هدایت نزدیک تر بود، برگزید».

وفاداری درونی

امر مهم در حقانیت و سعادت کسی چون عمار یاسر، انتخاب از سر هشیاری و عمل از سر عقیده و بصیرت است. وفاداری عمار با امام علی علیه السلام به دلیل همین بصیرت بود که چنان ارزشی یافت که او را ملاک حقانیت قومی قرار دهد و این بصیرت در همه لحظات زندگی عمار یاسر جاری بود. در روز شهادتش، امام علی علیه السلام او را پیش از نبرد در آغوش گرفت و با او وداع کرد و فرمود: «ای عمار! خدا تو را جزای خیر دهد که خوب برادر و رفیقی بودی.» عمار پاسخ داد: «به خدا قسم، با بصیرت و بینش از شما پیروی می کنم؛ زیرا در روز حنین از پیامبر شنیدم که فرمود: عمار! پس از من فتنه و آشوبی پیش می آید. در آن زمان، از علی پیروی کن که او با حق است و حق با اوست.» این بصیرتی بود که بسیاری از مردم آن زمان چشم و دل خود را از آن محروم می داشتند.

پرواز تا ملکوت

روزی دیگر از نبرد سخت صفین گذشت و شب فرا رسید. تاریکی شب آتش جنگ را کم سو کرده بود. اجساد کشتگان در میانه میدان بر جا مانده بود. مولای متقیان، امام علی علیه السلام ، دل شکسته، ولی صبور در میان اجساد می گشت تا آنکه گریان و اندوهناک بر زمین نشست و کسی را در بر گرفت و فرمود: «ای مرگ! تو از من دست نمی کشی. همه دوستانم را از من گرفتی. گویی کسانی را که دوست دارم، به درستی می شناسی و به سویشان می آیی.» کسی که اینک چنین آرام در آغوش ولیّ خدا آرمیده بود، عمار بن یاسر بود؛ یاوری وفادار و با شهامت، فداکار و صبور، با ایمان و آگاه برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشین او، علی مرتضی که پس از شهادتش، خود امام بر او نماز خواند و او را بر اساس وصیتش، با همان لباس خونین جنگ به خاک سپرد


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, توسط سیدمیناموسوی

صفحه قبل 1 صفحه بعد